ساعتی در دادسرا

شلوغی راهروهای دادسرا بدلیل خلوتی راهروهای ارشاد است!؟

در گرمای بی امان تیرماه یزد خشک و کویری، زنان و مردان بسیاری بیرون دادسرا روبروی فروشگاه بزرگ فرش ستاره کویر، در کوچه «ورود ممنوع» دادگستری زیر آفتاب نشسته و ایستاده بودند، زنها بیشتر «چادری» و نشسته و مردها ایستاده و تلفن همراه بدست منتظر بودند، عده ای می خواستند داحل شوند و عده ای از داخل بیرون آمده بودند، برای ورود به دادسرا شهروندان صف کوچکی تشکیل داده و بدون تحکم و دستور نوبت و حق و حقوق دیگران را رعایت می کرند، تلفن های همراه و فندک و کبریت را تحویل می دادند و با گرفتن نامه ورودیه وارد می شدند، و اما در حالیکه راهروهای بزرگ استانداری و ارشاد «پراتاق» یزد «خنک» و «خلوت» و «ساکت» است، راهرو کوچک دادسرا «شلوغ» و «گرم» و « پرهیاهو» و سرشار از بوی تند عرق بود، دهها زن و مرد، پیر و جوان، شاکی و متهم، مظلوم و ظالم، گناهکار و بیگناه، خواسته و ناخواسته به دادسرا آمده بودند و در یک فضای محدود و کوچک و بدون تهویه مناسب هوا در گرما حرف می زدند و نفس می کشیدند و حرکت می کردند.

بر خلاف دیگر ادارات و سازمانها، ماموران و کارمندان دادسرا هم مثل دیگران به یک اندازه از گرما و شلوغی و بوی تند هوا سهم می برند و انتظار و شلوغی و گرما، گناهکار و بیگناه، شاکی و متهم، را عصبی و پرخاشگر و دچار مشکل می کرد. همه می خواستند تا از این گرمای کلافه کننده به یک نحوی رها شوند، پرونده ها دسته دسته وارد اتاق ها می شد و آدم ها پرونده های کوچک و بزرگ خود را نگاه می کردند. پرونده هایی که هیچ کدام تنها متعلق به یک نفر نبودند. پرونده ها در دادگستری، بر خلاف آموزش و پرورش فقط متعلق به یک نام نیستند و هر پرونده در دادگستری بیش از یک نام دارد.

در هوای خفه و گرم داخل راهرو دادسرا، انتظار برای ورود به اتاق بازپرس غیرقابل تحمل می نمود، احساس نفس تنگی می کردم، یاد راهرو و اتاق های خلوت و کولزهای گازی و آبی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد افتادم، شاید اگر آن راهروها و اتاق ها شلوغتر بودند و مدیران و مسئولان فرهنگی وظایف خود را بدرستی انجام می دادند و اسیر و گرفتار حاشیه ها نبودند، اینگونه دادسراها شلوغ نبود، و اما دلیل شلوغی دادسراها و زیادی شکایت ها و پرونده ها، سیاسی است یا فرهنگی!؟

در راهرو دادسرا و در گرمای بی امان تیرماه، بر خلاف اتاق استاندار و فرماندار و شهردار و مدیرکل ارشاد یزد، از آب یخ و کولر گازی که هیچ، از کولز آبی و پنکه هم خبری و اثری نبود، در اتاق بازپرس هم که دو دفتردار و بازپرس حضور داشتند، پنکه ایستاده ای برای کاهش گرما به کمک «فن کوئل» آمده بود و باد گرم پخش می کرد و اما جوابگو نبود و چیزی از سنگینی هوا کم نمی کرد. ای کاش آقای استاندار، قبل از سفر اخیر خود به اسپانیا، کولر گازی استانداری را خاموش کرده و سری به کوچه دادگستری می زدند و سایبان و آب سردکن هایی را برای مردم محروم و دردمند و درمانده ای که زیر آفتاب در کوچه می ایستند تهیه می کردند.

شلوغی دادگستری و زیادی پرونده ها و پرکاری قضات، افتخاری برای نظام جمهوری اسلامی و دارالعباده یزد نیست، و اگر مدیران و مسئولان ارشاد بجای توجه به حاشیه و کمیت ها و برگزاری جلسات و همایش های پرهزینه و بی فایده، به اصل قضیه و فرهنگ و جامعه توجه می کردند شاید که وضعیت جامعه به گونه ای دیگر بود و اینگونه که هست نبود.

اگر امروز برحسب شکایت مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان یزد و برای پاسخ گ.یی به دادسرا مراجعه نکرده بودیم، همچون بسیاری از مدیران و مسئولان ارشد شهر و استان، متوجه شلوغی و گرمای بی امان داخل و بیرون دادسرا نمی شدیم، مشکل بزرگ و مهمی که با اندک هزینه و توجه، قابل حل است. نماد فرهنگ و جامعه در پله ها و راهروهای دادگستری است، اینجا جای کوچکی است که پولدار و فقیر، پیر و جوان، گناهکار و بیگناه، ظالم و مظلوم، سیاسی و غیر سیاسی با هم به آن مراجعه می کنند، چه فرقی می کند شاکی و متهم، شهسواری و اویسی برج ساز سرمایه دار باشند، یا زوج جوان فقیر و یا مدیرکل ارشاد و وبلاگ نویس توفان، دادسرای یزد به اندازه ارشاد یزد بزرگ نیست، و اما دهها برابر ارشاد یزد مراجعه کننده از طیف های مختلف جامعه دارد، مراجعه کنندگانی که چه خوب و چه بد، چه زشت و زیبا، نماد فرهنگ و وضعیت موجود جامعه هستند. برای فرهنگ سازی و رشد و توسعه فرهنگ باید به دادگاهها و دادسراها مراجعه کرد، و اما قبل از هر حرکتی، باید که فرهنگ را از مظلومیت درآورد و بدست اهل فرهنگ سپرد.

دست جوان بلند قدی را به دست سرباز کوتاه قدی دستبند زده بودند، وقتی جوان متهم چشمهایش را بست و سرش را زیر انداخت و نشست، سرباز هم با او نشست، و اما بدون آنکه بدانم آن جوان چه کناهی دارد و چرا دستبند بدست با یک سرباز همراه به دادسرا آمده است، خود را در جرم و گناه او شریک دیدم، جامعه که فقط اداره کل فرهنگ و ارشاد و استانداری نیست، باشد که شورای فرهنگ عمومی استان به راهکارهایی برای خلوت شدن دادگاه و دادسراها بیندیشد و در این راستا بکوشد، که اگر دادسرها خلوت و قاضی ها بیکار شدند، آنوقت و آنگاه یزد دارالعباده است.

ادامه دارد...

یزدفردا


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا